به گزارش خبرگزاری حوزه، متن یادداشت حجت الاسلام بابایی با عنوان مرگ تمدنیِ ما در ترازوی تمدن غرب به این شرح است:
۱. گزینش معدود مقالات تمدنی در میان صدها مقالاتی که در حوزههای نظری و تاریخی تمدن و تمدن اسلامی نوشته شده است، از راه ناهموار تمدن کتابی معیوب ساخته است. اگر کسی میخواست شکلگیری تمدن اسلامی را ناممکن جلوه داده، و طرح «تمدن نوین اسلامی» را همچون مهدی مظفری به خیالات تشبیه کرده و آن را شاعرانه قلمداد کند، بالطبع میتوانست منابعی بیش از هفت مقاله و کتب بسیار متنوعی بیش از آنچه که در دست مترجمان ایرانی وجود دارد مورد استناد و اتکاء قرار دهد. همینطور اگر کسی بخواهد در تحلیل تمدن و تمدن اسلامی و امکان احیاء و یا بازتولید آن سخنی و مطلبی در تضاد و تعارض با آقای مظفری پیدا بکند، مقالات و کتب متعددی را میتواند در میان آثار متفکران و شرقشناسان پیدا کند.[۱] همین مقدار از مقالاتی هم که در این کتاب کنار هم چیده شده، همخوانی و هماهنگی لازم را ندارد و ضرورتا همۀ مقالات در راستای ناهموار نشان دادن مسیر تمدن اسلامی گویا نیست.
۲. احتمالا گردآورندۀ محترم کتاب، تخصص لازم را در زمینه تمدن نداشته است که در میان ترجمههای انجام شده تفکیکی بین تمدن به مثابه وضعیت (condition) و تمدن به مثابه فرایند (process) ننموده و یا دست کم در گوشهای از کتاب بدان اشارهای نکرده است. همینطور ایشان، بین تمدن به مثابه یک واقعیت تاریخی (fact) را از تمدن به مثابه یک رویکرد (approach) تفکیک نکرده و این دو را در کتاب درهمآمیخته است. و همچنین، در این مقالات و در تبیین ماهوی تمدن، معلوم نیست که تمدن پدیدهای است که بین انسان و طبیعت تحقق مییابد و یا پدیدهای است که باید بین انسان و انسان بوجود آید. آیا تمدن امری مادی است یا امری است انسانی با شاخصهای انسانی (همچون عدالت، اخلاق، و کرامت و عزت انسانی). اگر تمدن به معنای انسانی آن اهمیت دارد، آنگاه چگونه میتوان عدالت و اخلاق و ارزشهای انسانی را تعطیل گذاشته و یا تحقق آن را در جامعه مسلمین از دنیای غرب به عاریت گرفت.
۳. آنچه در این کتاب و در مقالات نخستین (پنج مقاله اول) آمده است، افقهای جدید و مسائل تازهای را در حوزههای مختلف نظریِ تمدن پیشپای ما میگذارد، که از آن جمله میتوان به موضوعات مهم «خشونت و تمدن»، «گفتمان و تمدن»، و «تبارشناسی تمدن و آمیختگی آن با استعمار در غرب (که نکات ارزشمند غربشناسانه را متذکر شده است)»، و همینطور «مرز خودی و بیگانه و برآیند تمدنی آن» اشاره کرد. ولی این موارد همۀ موضوعات جدید در باب غرب و تمدن غربی نیست. یکی از نکات مهم مغفول در این مجموعه، فرایند سکولاریزاسیون غربی در تفکیک اخلاق از تمدن است. پیش از این، تمدن دربردارندۀ پیشرفت توأمانِ مادی و معنوی بوده ولی رفته رفته مفاد اخلاقی در روند سکولار شدن از معنا و ماهیت تمدن تهی شده است. اینکه چرا و چگونه اخلاق، اهمیت تمدنیاش را از دست داد و به فرهنگ منحصر گردید، باید گفت که گسترش تمدن در جهات مادی سریع تر از جهات اخلاقی و معنوی در تمدن غرب بوده است و آنگاه که فتوحات و اکتشافات زیادی در حوزه توسعه تمدنی رخ داد، ارزشهای اخلاقی در میان انبوه اختراعات مادی و پیشرفتهای دنیوی مغفول ماند. در این فرایند، این ایده به طور طبیعی مقبول واقع شد که تمدن یک پیشرفت مادی است و این پیشرفت مادی میتواند به اهداف خود برسد بیآنکه بخواهد گوهری اخلاقی داشته باشد. جدایی اخلاق از تمدن باعث خلط ارزشهای خیالی با ارزشهای حقیقی شد، توان جوامع در حل معضلات ضعیفتر گردید، و سرانجام وقایعی رخ داد که عاری از عقلانیت و نظم و نقشه بود.[۲] حال، راه ناهموار تمدن در مقالات خود از این تفکیک تاریخی چشم میپوشد و همان پدیده بورژوازی سکولار شده را بر جامعه مسلمانان تطبیق میدهد و پایه تحلیل خود را بر یک گزارش ناقص و کاریکاتوری از تمدن در غرب قرار داده و راه به خطا میبرد.
۴. علاوه بر موارد فوق، نکته مهم روششناختی در این کتاب ترکیب مقالات نخست این کتاب (۵ مقاله اول) که ناظر به مسئله تمدن در غرب است، با دو مقاله نهایی است که به مسئله تمدن در جهان اسلام و ایران معطوف گردیده است. آنجایی که مقالات به تمدن در غرب مربوط میشود آوردههای علمی متعددی برای ما دارد، لیکن نقطه خلط و مغالطه آنجاست که ما با مفاهیم غربی و با تاریخ مفهومِ تمدن در غرب میخواهیم تاریخ تمدن اسلامی را تحلیل کرده و به آسیبشناسیِ آن بپردازیم. نقد مفهوم تمدن در غرب و گذر از واژه تمدن به موجب استعماری بودن آن و به موجب انقضاء مصرف این واژه در غرب (که البته چنین نیست) نکته مهمی است، ولی نباید فراموش کرد آنچه برای مسلمان و بلکه حتی مسیحی و یا یهودی امروز که درگیر با تمدن غرب است، نه لفظ تمدن بلکه ماهیت و واقعیت تمدن است. برای دینداران و مسلمانان امروز نیازهایی بوجود آمده است که بدون چالش با تمدن (به معنای توسعه مدرن) و بدون تمرین و تجربه تمدنی (به معنای تجربه اجتماعیِ آموزههای وحیانی) قابل تأمین نیست. در بررسی نیازهای کلان دنیای اسلام و تشخیص اولویتها و نظامخواستههای اجتماعی نمیتوان بر ملاک و معیاری متفاوت از چارچوب فرهنگی و تاریخی خود تکیه کرد. در این مجموعه مقالات، آنجا که پروژه تمدن در مورد اسلام و مسلمانان امروز مطرح و رد میشود، بدون استناد به منابع دینی و بیتوجه به تجربه بومی مسلمانان و ایرانیان، به مرگ تمدنی ما حکم میشود. اینکه چرا ما باید در زندگی خود از معیار غرب استفاده کنیم و چگونه در مرگ خود نیز از مغربزمین باید استفسار کنیم، از مصائب ذهنیت استعمارزدۀ ماست که به رغم تراکم تمدنیمان در تاریخ و به رغم انباشت معرفت تمدنی در میراث فکری و دینیمان، خود را تهی میدانیم و جرأتی برای نگاه به خود و تجدید بنای خود نداریم.
۵. اگر تمدن بزرگترین واحد اجتماعی (کلانترین نظام مناسبات انسانی) است، آنگاه نه واژه «تمدن» (civilization) بلکه واقعیت تمدن هست که برای یک مسلمان و یا حتی مسیحی و یهودی موضوعیتی پیدا میکند. اساسا قالب تمدن برای عمل همه جانبه به دین است و تلاش دینداران برای تحقق زندگی جامع دینی، نه برای صورتبندی یک تمدن بلکه برای عمل به تکلیف و التزام به همۀ احکام اخلاقی و فقهی و عقیدتی در دین است. از این منظر ، اگر دینی نتواند به آستانههای تمدن دست پیدا بکند، بیشک در قلمرو وسیع اجتماعی نیز به حاشیه خواهد رفت و نوعی از تمدن سکولار بر او تحمیل خواهد شد و تقلیلگرایی در دین و یا حتی حذف دین در عرصههای زندگی رقم خواهد خورد. با همین ضرورت بود که کسی مانند مرادخای کاپلان در کتاب Judaism as a Civilization تمدن را قالب حفظ دین یهود معرفی کرد و گفت اگر یهودیت در آمریکا بخواهد هویت دینی و یهودی خود را حفظ کند، ناگزیر باید در قالب یک تمدن متمایز از فرهنگ سکولار آمریکایی ظاهر شود. این قاعده در مورد اسلام و تمدن اسلامی نیز صدق میکند. علاوه اینکه، اگر تمدنی همچون تمدن اسلامی بخواهد در برابر هجمه فرهنگی و تمدنی دیگربودهای تمدنیاش مانند تمدن غرب مقاومت کرده و از هویت تاریخی، دینی و فرهنگی خود محافظت کند، ناگزیر باید چنین مقاومتی را در عرصههای تمدنی فعال سازد. اگر چنین نشود اسلام و هویت اسلامی در برابر چرخدندههای تمدن مسلط غرب از بین خواهد رفت.[۳] از این منظر، اسلام تا زمانی که تمدن متمایزی از تمدن غرب پیدا نکند، اسلام به تمدن غرب و ارزشهای غربی فروکاهش خواهد یافت و هویت دینی و الهیاش را از دست خواهد داد.
۶. نکته دیگر اینکه دو مقاله پایانی رویکرد متفاوتی از هم دارند، و هر یک، دوسویه افراط و تفریط را در نگاه به موضوع «تمدن» طی میکنند؛ مقاله اولی نگاهی خوشبینانه به تمدن غرب دارد و تا حدی اسلام را در لوای تمدن غرب جای میدهد، اما در مقاله دومی، اساسا تمدن به مثابه یک امر مدرن و استعماری مردود معرفی میشود. مقاله نخست، بدبینی به غرب را توهم توطئه میداند، اما مقاله دوم نه تنها تمدن غرب بلکه همه تمدنها را توطئه میداند. با این وجود، این دو مقاله در این کتاب، مأموریتی واحد دارند و هر دو در صدد رد و انکار تمدن اسلامی هستند، یکی با تقلیل دادن تمدن اسلامی به تمدن غرب، و دیگری با نفی کامل تمدن و استعماری دانستن آن.
۷. نکته پایان اینکه اساسا نباید پروژه تمدن را در جامعه امروز ایران، پروژهای وابسته به نظام و پروژهای سیاسی قلمداد کرد. این پروژه یک پروژه تاریخیِ جامعۀ ایرانی (چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی) بوده است. همینطور نگرش تمدنی منحصر به ایران و یا جهان عرب (مانند جریان بن نبی و ابن خلدونیهای معاصر) نبود، بلکه در شرق دنیای اسلام (بهویژه مالزی) وجود داشته و همواره پرسشهای تمدنی در آن از مسائل محوری بوده است که نمونه آن را امروزه میتوان در مرکز بین المللی تفکر و تمدن اسلامی (International Institute of Islamic Thought and Civilization) و فعالیتهای علمی و تحقیقاتی آنجا دید. همچنین، تطورات تفکر تمدنی به نخبگان فکری و اندیشمندان محدود نشد، بلکه سیاستمداران دنیای اسلام نیز با رویکردی دینی و گاه سکولار به موضوع تمدن و ضرورت احیای آن پرداختند. مثلا تحولات سیاسی و تکامل گفتمان تمدنی در مالزی (بعد از استقلال) از دورۀ اولین نخست وزیر آن تنکو عبدالرحمن (۱۹۵۷) شروع شد و در دورۀ ماهاتیر محمد (۱۹۸۱) ادامه یافت و آنگاه در دورۀ نخستوزیری عبدالله احمد بداوی (۲۰۰۳) به کمال رسید. همزمان با تحولات تمدنی در مالزی، پیش از انقلاب اسلامی در ایران نیز، رویکرد اصلاحات کلان اجتماعی و تمدنی از سال ۱۳۴۱ با نام «انقلاب سفید» آغاز و در ۱۹ اصل به اجرا درآمد و در سال ۱۳۵۵ در اواخر برنامه عمرانی پنجم، کتابی با عنوان «به سوی تمدن بزرگ» که منسوب به محمدرضا پهلوی بود، منتشر شد و چشمانداز تمدنی همچون تمدن غرب را تا سال ۱۳۸۰ شمسی به ایرانیان وعده داد. در این میان همزمان با ششمین برنامه عمرانی پهلوی (۱۳۵۷ ـ ۱۳۶۱ش)، رخداد بزرگ انقلاب اسلامی و شکلگیری حکومتی اسلامی در ایران، فرصتی تازهای را برای طراحی الگویی تمدنی بر پایۀ آموزههای اسلامی به وجود آورد.